2024/12(December)/5
پنجشنبه، ۱۵ آذر ۱۴۰۳

ذات شتابزدگی و راههای از بین بردن شتابزدگی چیست؟ (و تفاوت آن باعجله کردن)

در لغت‌نامه ها از شتابزدگی، عبارات متفاوتی بیان شده که معمولا سه نوع معنی از آنها استخراج می شود:

1) دست پاچگی

2) اِستِعجال (عجله کردن)

3) مقابل تَأَنّی

معمولا واژه «عجله کردن» با زمان ارتباط مستقیم دارد. زیرا «عجله کردن» یعنی در یک فاصلۀ زمانی، عملی انجام گیرد که به زمان بیشتری نیاز داشته باشد. (یک «عمل»  توسط «فاعل» انجام می گیرد، مانند: یک شخص یا گروه و یا سازمان و یا ...) فاعلِ عملِ عجله کردن، بنا بر امکانات و استعدادها و شرایطی که دارد، طبق تعریفی که از عجله کردن داشتیم؛ به زمان بیشتری برای انجام آن عمل نیاز دارد. پس، واژه «عجله کردن» نسبت به زمان، معنی پیدا می کند. در حقیقت اگر بُعدِ زمان را حذف کنیم، «عجله کردن» معنی پیدا نمی کند.

حال «دست پاچگی» و «مقابل تَأَنّی» اینگونه نیستند؛ زیرا حتی با حذفِ بُعدِ زمان، می توانند بروز پیدا کنند. چگونه است که «دست پاچگی» و «مقابل تَأَنّی» بدون پارامترِ زمان، اتفاق می افتد؟

انسان در ابعاد مختلفی زندگی می کند. گویی که می تواند در خلعِ مکان و زمان، به راحتی سیر کند. همانگونه که شخصی در مکان و زمانی خاص حضور دارد؛ می تواند در ابعاد دیگر سیر کند:

هرگز وجودِ حاضرِ غایب شنیده‌ای / من در میانِ جمعُ و دلم جای دیگر است

(سعدی)

بنابراین «عجله کردن» برای اتفاق افتادن به بُعدِ زمان نیاز دارد اما «دست پاچگی» و «مقابل تَأَنّی» (که معانیِ دیگرِ «شتابزدگی» هستند) برای بروز، به بُعد زمان نیاز ندارند. پس «شتابزدگی» با حذفِ بُعدِ زمان، می تواند اتفاق بیفتد. با این اوصاف میتوان این مسأله را با دقت در اتفاقات مختلف مشاهده نمود. به عنوان مثال هنرمندی، در زمانی کوتاه، بدون هیچ شتابزدگی، هنر خود را به معرض نمایش می گذارد اما هنرمندِ دیگری که گاهی اوقات حتی با صرف زمانی بسیار طولانی دچار شتابزدگی می شود. اینست که فاصله های زمانیِ بسیار بسیار کوتاه تا بسیار بسیار بلند، تاثیری بر ذات شتابزدگی می توانند نداشته باشند. مطلب ذکر شده، بسیار بسیار مهم و شالوده ی بحث شتابزدگیست.

شتابزدگی، حالتی از انسانست که از روی   آرامش   و تأمل نیست:

اگر از گران سنگی و آهستگی نکوهیده گردی دوست تر دارم که از سبکساری و شتابزدگی (منتخب قابوسنامه ص 5).

عواقب شتابزدگی و خواتم ترکی تأنی ندامت و غرامت بود (سندبادنامه ص 154).

شتابزدگی کار شیطان است و بی خبری ازباب نادانی (مرزبان نامه ).

گفت شتابزدگی از شیطان است مگردر پنج چیز: طعام پیش مهمان نهادن و تجهیز مردگان ونکاح دختران بالغه و گزاردن وام و توبه ٔ گناهان (تذکرةالاولیاء عطار).

غیر از نبودِ آرامش و تأمل در شتابزدگی، طبق گفتۀ بعضی حکما و بزرگان ما، شتابزدگی نتیجه ی استفاده نکردن از عقل است. و قرآن به عبارت کاملتر، عقلی را عقل می داند که بینا و شنوا باشد. البته عقل می تواند در طول زندگی، رشد یابد و این عقل باعث آرامش در همۀ لحظاتست.

از جنبه های مختلف می توان علت های از بین رفتن هر کدام (آرامش، تأمّل و عقل) را به صورت جداگانه مورد بررسی قرار داد. نظری که عام قائل به آن هستند:

«اغلب، شرایط را ما نمیسازیم، پس آرامش ما بسته به شرایطِ بیرونی است نه خودِ ما.»

یعنی برای بدست آوردن آرامشِ خود و ... از دستِ ما کاری ساخته نیست و تقصیر به گردن دیگرانست.

اما نظر بنده بر خلاف آنست:

«به طور کلی تمام حالاتی که برای انسان پیش می آید همانطور که از این جمله پیداست؛ از خودِ انسانست.» نتیجۀ اتفاقات مختلف، حالاتیست که درون انسان احساس می شود. این حالات در علوم قدیم مانند طب سنتی و ...، به دسته های مختلفی تقسیم بندی شده اند که بنده با شاخه بندی آنها، به دو دسته ی کلی رسیدم:

1- اَعراض نفسانی (حالات  روحی و روانی)

2- اَعراض جسمانی (عوارضی که بر جسم، عارض می شوند یا عوارضی که جسم درگیر آنهاست)

یعنی، دو مورد بالا در مورد بودن آرامش، تأمّل و عقل، تأثیر مستقیم دارند. به عنوان مثال در طب سنتی و یا علوم روانشناسی، انسان در حالت بیماری، نوع رفتارش نیز تغییر می کند. مثلاً انسانی که تعادل آنزیمهای کبدش در لحظاتی بهم بریزد؛ در همان لحظات، تندخو، عصبی، خشمگین، عجول، حساس و یا غمگین می شود. یا کسی که فرزندش فوت می کند، تغییر رفتاری در وی مشاهده می شود. بنابراین، بهم ریختگی حالات جسم و یا روح و روان، می تواند باعث از بین رفتن آرامش، تأمّل و عقل شود و شناخت علوم مختلف (شناخت جسم، روح و روان و ...) باعث بالا بردن میزان آرامش، تأمّل و عقل می شود.

در روایتی، حضرت علی علیه السلام می فرماید:

علم بر دو گونه است: علمِ دین (سبک زندگی) و علمِ بدن. حیاتِ روح بوسیلۀ علمِ دین و حیاتِ جسد بواسطۀ علمِ بدن است و بدان که دین بر جسد شرافت دارد و نگهداری دین از نگهداری بدن لازم ‏تر است. (اَلعِلمُ عِلمان، عِلمُ الاَدیانِ و عِلمُ الاَبدان فَبِعلم الأَدیان حَیاة النُّفوس و بِعلم الأَبدان حیاة الأَجساد و اَعلَم انَّ الاَدیان اَشرف مِنَ الأَبدان و حَراسَةَ الأَدیان أَوجب مِن حَراسَةَ الأَبدان. «الحکم الزاهرة با ترجمه انصاری، ص 49»)

حکیم نظامی گنجوی در دیوان خمسه خود حدیث اَلعِلمُ عِلمان را به  نظم در آورده و می گوید:

پیغمبر گفت عِلمُ عِلمان / عِلمُ الاَدیانِ و عِلمُ الاَبدان

در نام دو علم، بوی طیب است / و آن هر دو فقیه یا طبیب است

می باش طبیب عیسوی هش / اما نه طبیعت آدمی کش

اما نه فقیه حیلت آموز / می باش فقیهِ طاعت اندوز

گر هردو شوی بلند گردی / پیش همه ارجمند گردی

در حدیث بالا نیز می توان اشاره به روح و روان و بعد جسم را مشاهده نمود.

رفتارها ناشی از حالات جسم و روح و روانست. پس عقل کنترل کننده ی رفتارها و حالات انسانست و اَعراض نفسانی (روح و روان) اتفاقاتی هستند که منشأ آن عقل است نه عوارضِ بیرونیِ انسان. یعنی هر چه ظرفیت عقل انسان بیشتر باشد؛ عوارض نیز نمی توانند بر انسان عارض شوند. اَعراض جسمانی نیز بسته به عقل و دیدگاه (جهان بینی و ایدئولوژی) انسان دارد. حتی عقل کنترل کننده و رشد دهندۀ دیدگاه (جهان بینی و ایدئولوژی) است.

عطار در کتاب زیبای «منطقُ‌الطِیر»، مراحل و مراتب معرفت و عقل انسان را به هفت مرحله تقسیم بنده نموده است. «هفت شهر عشق را عطار گشت / ما هنوز اندر خمِ یک کوچه ایم»:

گفت ما را هفت وادی در ره است / چون گذشتی هفت وادی، درگه است

هست وادی طلب آغاز کار / وادی عشق است از آن پس، بی کنار

پس سیم وادی است آن معرفت / پس چهارم وادی استغنا صفت

هست پنجم وادی توحید پاک / پس ششم وادی حیرت صعب‌ناک

هفتمین، وادی فقر است و فنا / بعد از این روی روش نبود تو را

در کشش افتی، روش گم گرددت / گر بود یک قطره قلزم گرددت

عطار بالاترین مرحله را «فقر و فنا» می داند و بزرگان دیگر نیز بالاترین مرتبه یا مرحلۀ عقل را «راضی به رضای خدا بودن». که «فقر و فنا» و «راضی به رضای خدا بودن»، هر دو به یک چیز ختم میشود.

نتیجۀ اتفاقات مختلف، حالاتیست که درون انسان احساس می شود. پس انسان می تواند با تغییر نگاه خود به مسئله، احساس خود را خوشایند کند و به آرامش برسد. واین عقلست که تمام این مسائل را کنترل می کند و یا خودش را رشد می دهد.

به عنوان مثال، امام حسین علیه السلام و خواهر گرامیشان، بیشترین بی احترامی ها و بعد، جنایات را متحمل شدند اما از ایشان هیچگاه شکوه و شکایتی از خدا و خودشان، نشنیده ایم بلکه حتی، رفتارها و کلامی اینچنین از حضرت زینب سلام الله علیها، باقی مانده است: «من جز زیبایی چیزی ندیدم».

این چطور امکان پذیر است؟! مگر این، غیر از راضی به رضای خدا بودن، و مرحله ی فقر و فناست؟!

بنابراین انسان می تواند در هر شرایطی قرار بگیرد اما سوی دیدگاه خود را به سمتی دیگر، تغییر دهد و آرامشش لطمه نخورد و دچار شتابزدگی نشود. عقل بینا و شنوا می تواند چنین ثمره ای داشته باشد. البته همانطور که ذکر شد، شناخت بدن (جسم) و روح و روان می تواند به رشد و کنترل عقل، کمک کند.

 

حسین پاسندی